پروانه

ساخت وبلاگ

بزن آتش که زدی آتش و افسانه بسوخت
شمع وپروانه به ویرانه غم شانه بدوخت
خفته تقدیر چنان، پشت در بسته زخواب
برف و باران ز سر شاخه دم ناله بسوخت
خواستم ره بزنم، بر شب ویرانه به تاخت
دیدمی خواب گران برلب، دیوانه بدوخت
خشکد ار اشک، به چشم و زند افعان بلبل
می نهم روی دل آسان دل پروانه بسوخت
آفرین گفتم ازاین فصل که عریان شده آه
برگ خشکی به درباغ براین شانه بدوخت
رسد این قافله بر شهر و به مجنون خبری
گفتمی از دل لیلی همه این خانه بسوخت
عجب از اینهمه عاشق عجبا از همه عشق
دل یکی بود ویکی را همه جانانه بدوخت
/سجاد نعلبندی @۲۴دی۹۹


چشم نرگس...
ما را در سایت چشم نرگس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjadnalbandy1 بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:06