چمبره بسته روی دل عطر خیال روی تو
قصه ی هر شقایقی ،سرخ شده ز بوی تو
می طلبم به باغ اگر خسته نگاه دیده ای
سلسله کرده ای ومن راه شدم به کوی تو
زنجه مکن به در زدن دست، که آمدم ترا
رخ بنما که هر قدم طی بکنم به سوی تو
رقص دهی و زلف را، در گذر نسیم شب
خواب نرفته ام سحر درطلب رکوعی تو
ساحل چشم من اگر موج به آتشی ربود
سوخته ام یه ابتدا در شرری به سوی تو
خاک به توبره میکند شیخ به عادتی اگر
زخمه ی او نمیشوم در سفری به کوی تو
شرح سخن به نام تو نوشته قلب بیقرار
موج شدی و ساحلم،هرنفسی به بوی تو.
/سجادنعلبندی @۱۰شهریور۱۴۰۰
ن
برچسب : نویسنده : sajjadnalbandy1 بازدید : 100