آتش

ساخت وبلاگ

بیا آتش بزن دل را بسوزان در شب تاری
به رسم قصه ی خوبان بمیران باد کن باری
خیالم یخ زده گویا!دراین دوران پر غوغا
گذشت سالی وشدسالی بنوشان راه کن آری
شکن این خودپرستی را بنام می پرستی را
مگر این عشق هستی رابپوشان یاد کن باری
به کنج سرد بتخانه ! خدا را نیست ویرانه
برون شو راه میخانه! بجوشان جام کن آری
ز اشک مادران نسل تسلی داده ام هر اصل
به مرگ لاله های فصل بسوزان پاک کن باری
در این خشم خدای تار ندیدم عابد بيدار 
چنان در قامت هوشیار ،بنوشان داد کن آری
اگر ما مردم دردیم چرا با درد می جنگیم
مدیدی میشود سردیم بپوشان شاد کن باری
زشیخ شهر فردا را سپردیم هرچه رویا را
عذابی شد که پیدا را بجوشان خاک کن آری
گذشت سالی و آمد باز نمانده در قرار راز
چه بد عهدی شده آغاز بسوزان پاک کن باری
نفسها حبس شدسینه براین دنیای پرکینه
دلم عاری چو شد کینه! بنوشان شهد کن آری
سیاهی خیمه زد بر شهر ندارد باور هرابر
اگرمست است شیخ دهر،بپوشان تارکن باری
شقایق را گل عاشق ندیدم قصه ی فارغ
نمانده عاشقی وامق! بجوشان شرح کن آری
/سجاد نعلبندی ۲۵ اسفند ۹۹


چشم نرگس...
ما را در سایت چشم نرگس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjadnalbandy1 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:06